تیر برق



شخصی که نمی دانیم چه کسی بوده و به احتمال زیاد روحیه طنز داشته است، در اوایل انقلاب گفته، وقتی که این انقلاب سقوط بکند بر سر هر تیر برق یک ملا ( آخوند ) آویزان خواهیم کرد.

ظاهرا مبتکر این ایده چون نخواسته است که ایده ی او متضمن هزینه و امکانات و ابزار اضافی باشد، گفته بوده: « آنها را با عمامه هایشان از تیر برق آویزان خواهیم کرد.»

احتمال می دهم، این جمله را برای اولین بار یک روحانی به مزاح در جمع دوستان خودش گفته باشد که در این صورت اصل جمله به این شکل بوده است: «اگر این انقلاب سقوط بکند هر یک از ما را با عمامه هایمان از تیر برق آویزان خواهند کرد»

این جمله ی آمیخته به طنز در نبود امکانات ارتباطی در اوایل انقلاب خیلی سریع دهان به دهان گشت و نقل محافل شد.

از همان کودکی تا الان این طنز تلخ، همیشه ذهن مرا به خود مشغول کرده بود.

به راستی تجسم این واقعه نیز می توانست در نظر من صحنه بسیار دلخراشی را رقم بزند.

شما تصور کنید یک روز مثلا برای رفتن به مدرسه یا برای خرید مایحتاج خانه از منزل خودتان خارج بشوید و ببینید که بر سر هر تیر برق یک آخوند آویزان کرده باشند و مردم نیز بدون اعتنا به این صحنه ها از کوچه ها و خیابان ها بگذرند و فقط به کارهای روزمره خودشان مشغول باشند.

برای من که فرزند آخوند بودم و از قضا پدرم یک روحانی مظلوم، مردم دار و با تقوی بود، تصور این واقعه می توانست دردناک و آزار دهنده باشد.

البته از همان زمان کودکی هم تقریبا می دانستم که چنین اتفاقی عملی نیست چون هر چه نگاه می کردم، ساختار این تیرهای برق فقط برای عبور دادن سیم های برق ایجاد شده بودند و شکل آنها مناسب برای آویزان کردن انسان آنهم به وسیله عمامه نبودند وانگهی آنها می گفتند که بر سر هر تیر برق یک آخوند آویزان خواهد بود، ولی مگر ما در کشور به ازای هر تیر برق یک آخوند داریم؟ معلوم است که نداریم.

همین کوچه ای که من در آن بزرگ شده بودم در میان همه کوچه های شهرمان، بیشترین تعداد آخوند را داشت. یعنی هفت تا آخوند در این کوچه داشتیم، در حالی که ما در همین کوچه یازده تا تیر برق داریم.

البته من این احتمال را منتفی نمی دانم که در شهر علم و فقاهت یعنی شهر قم، ممکن است کوچه ای باشد که حتی دو برابر تعداد تیر برق هایش آخوند وجود داشته باشد ولی این را بدانید که شهر قم یک استثناست و تنها شهری است که ممکن است در نهایت، تعداد آخوندهایش با تعداد تیر برق هایش آنهم تقریبا و نه دقیقا مساوی باشد.

این ها که گفتم تنها چیزی نبود که باعث شده بود من به تیر برق زیاد فکر کنم و نسبت به تیر برق ذهنیت خوبی نداشته باشم، شاید پیشینه این سوء ظن به چندین سال قبل از آن برمی گشت که من روزی پیاده در یکی از کوچه های قدیمی شهرمان در حال رفتن به منزل یکی از اقوام بودم و در این حال به شدت توی فکر بودم، اینکه توی چه فکری بودم، حالا یادم نیست، زمانی از فکر خارج شدم که متوجه شدم با دماغ، محکم توی تیر برق رفته ام. گویا مختصری خون از بینی من جاری شد ولی از این بابت خوشحال بودم که در آن کوچه خلوت کسی مرا به این حالت ندیده بود که در دل خودش به حال من بخندد. من از همان موقع پی بردم که تیر برق در کوچه ها باعث سد معبر است.

به عقیده من وجود این تیرهای برق در شهرها، حتی اگر توجیه امنیتی هم داشته باشند ولی توجیه ایمنی ندارند.

برای تعمیر و تعویض سیم های برق غالبا خطر ارتفاع و خطر برق گرفتگی، کارگران زحمتکش ادارات برق را تهدید می کند. سیم های لختی که از بالای سر ما و گاهی از کنار پنجره خانه ما عبور می کنند، خطر بالقوه ای است که شهروندان را تهدید می کند و به ویژه در طوفان های سخت، اسباب زحمت و گرفتاری برای شهروندان می شوند.

اکنون دیگر بسیاری از کارشناسان معتقدند که در داخل شهرها کابل های زیرزمینی انتقال نیرو می بایست جایگزین سیم های هوایی و تیرهای برق بشوند.

البته انجام چنین پروژه هایی در شهرها مستلزم اختصاص بودجه های زیادی است که من امیدوارم برای رفع همه ی این دغدغه ها با سفارش و پیگیری و پشتکار حوزه های علمیه سراسر کشور و با در نظر گرفتن بودجه های لازم بتوانیم در مدتی کوتاه، کلا تیرهای برق را در شهرها جمع کنیم و انتقال برق را از طریق کابل ها و کانال های زیرزمینی انجام دهیم.

به این شکل هم به نتایج عمرانی و ایمنی این طرح دست یافته ایم و هم، نگاه کردن به تیرهای برق از این پس وقوع هیچ خاطره بدی را در ذهن ها تداعی نخواهد کرد و بدیهی است زمانی که یک ضرب المثل، ما به ازای بیرونی نداشته باشد، به مرور از زبانها می افتد و فراموش می شود.

پیمایش به بالا