نامه‌ی دوازدهم محمد مهدوی فر به رهبری


محضر مبارک حضرت آیت الله خامنه ای

رهبر معظم انقلاب اسلامی دام ظله العالی

بعد از سلام و عرض احترام

من یادم هست اواخر جنگ شرایط به گونه ای شد که حضرت امام (ره) ناچار شدند قطعنامه را بپذیرند و به فرموده خودشان جام زهر را نوشیدند.

پیام امام در باره پذیرش قطعنامه را که رادیو قرائت می کرد، من آن زمان در خرمشهر، در جمع تخریب چی های لشگر هشت نجف اشرف بودم.

بچه های گردان زانوی غم در بغل گرفته بودند و بعضی شان به یاد شهدا زار زار گریه می کردند. باور نمی کردیم که باب شهادت بسته شده و ما به جمع شهدا نمی پیوندیم.

سالها گذشت و دوباره باب شهادت در سوریه باز شد. ای کاش من می توانستم در جمع مبارزان راه حق می جنگیدم و شهید می شدم ولی من جسمی نحیف و ریه های ناقصی دارم از ضایعات شیمیایی نیز رنج می برم و چنین امکانی برای من وجود ندارد.

پسر ارشدم شانزده سال دارد و جوان ورزیده ای است، خواستم با او برای شرکت در جنگ سوریه گفتگو کنم ولی با خودم گفتم او به زودی آزمون کنکور در پیش دارد، بنابراین تصمیم گرفتم صحبت پیرامون این موضوع را با او، تا پایان تیر ماه به تأخیر بیندازم.

چند روزی است، این فکر به ذهن من رسیده است که از حضرتعالی سؤال کنم، فرزندان ذکور حضرتعالی آقا سید مجتبی، آقا سید مصطفی، آقا سید مسعود و آقا سید میثم که به لطف خداوند از سلامتی کامل جسمی و روحی برخوردار هستند، آیا آمادگی حضور در جبهه سوریه را دارند یا ندارند؟

اکنون که باب شهادت دوباره باز شده است و فرماندهان شجاع و فرزندان مردم فوج فوج به درجه رفیع شهادت می رسند، حضور حماسی فرزندان شما و یا حداقل یکی از فرزندان شما در جبهه ها بی تردید موجب تقویت روحیه رزمندگان و امید بیشتر آنها خواهد بود.

برای حضرتعالی و پسران فاضل و رشید شما، سلامتی و سربلندی از درگاه خداوند خواستارم.

ارادتمند شما

محمد مهدوی فر

آران و بیدگل


سی ام اردیبهشت نود و پنج

پیمایش به بالا